محل تبلیغات شما
ما ایرانیا،ملت جالبی هستیم! از خیلی جهات کلا! حالا یکیش بحث درمان و پزشکی و ایناست. اقدس خانوم ها و ننه فرنگیس ها و عمه سودابه ها و اصغر شکسته بندها و ملا نقی دعا نویس و همه و همه ادعای طب و طبابت دارن اینجا! همه شونم بلا استثنا یکی دو نفرو با شگردهای خاصص خودشون از مرگ حتمی نجات دادن! :O از زنده کردن مرده ها و مرده کردن زنده هاش بگذریم حالا. غرض اینکه کار این ملت به جایی رسیده که دیگه پزشک متخصص رو هم قبول ندارن و به نظرشون آرتی پیوتیک و لیزر و مسکّن و اینا همه کلک های این روپوش سفیدای بی همه چیزه تا دوقرون پول عرق جبین مردمو بالا بکشن! آ مثلا همون بچه کوچیکه ی معصومه خانوم . اگه از همون دواها و جوشیده های ننه فرنگیس میخورد به یه هفته نکشیده خوب میشد. بردنش مریض خونه،دو هفته خوابوندنش آخرش هم مرد. یا مثلا صادق پسر آقا ماشالله،یا طاهره خانوم که سر زا مرد یا فلانی و فلانی و اوووووه! خدا نعلتشون کنه!
عرض میکنم حالا خدمتتون.
یه رفیقی دارم آقا طاهر. بهش میگیم سیّد.انگشت شست دست چپ این آقا طاهر ما حدود یه هفته ای میشد عفونت کرده بود. حالا قضیه ی عفونت کردنش هم جالبه! نه زیر سنگ اومده بود،نه سگ گاز گرفته بود! ، نه زخمی شده بود! از دسته ی بازی اینطوری شده بود! گیمرها بهتر میفهمن چی میگم! دکمه های جهت دسته بازیشون خراب بوده،اینم هی مجبور میشده محکم فشار بده،آق سیّد ما هم که معتاد PES12 ! اینقد دیگه فشار آورده بود به اون شست بی چاره که ناخنش تو دستش فرو رفته بود و عفونت کرده بود.رفته بود دکتر،اولش بهش دارو داده بودن،بهتر نشده بود. چندروز بعد رفته بود باز،یه دانشجوی پزشکی زده بود بدون بی حسی با سر سرنگ ناخنشو سوراخ سوراخ کرده بود تا چرکا خارج شن! (این کار حتما یه اصطلاحی داره دیگه؟! بر و بچ پزشکی! هان؟! ) میگه اولش ازش پرسیدم درد نداره؟! یه دختره بوده مثل اینکه!میگه گفت : یه ذره فقط! . بنده خدا طاهر میگه از بس داد کشیدم همه بیمارستان جمع شده بودن ببینن چه خبره! :O .اینا رو که تو کلینیک تعریف میکرد،خانوم منشی کلینیک از قضا شنید. حالا تجربه های مشابهو داشته باش! اینم دراومد که آره،انگشت منم زیاد اینطوری میشه و پیش دکتر نرو و اینا الکیه و اذیتت میکنن فقط  و اینا،تهش اینکه من هر بار اینطوری میشه،شبا روغن سیاه! میمالم بهش ( از کجا میاری اصلا :O ) میبندمش،فردا صبح که بلند میشم ععین روز اولش! بلکی هم بهتر! :O چشای ما که چهارتا شد،هی زور زدیم نخندیم،چشای شما ها چارتا نشه حالا! مونده هنوز! هنوز نیشخند میزدیم که استاد اومد. دکتراست. یهو دیدیم اینم حرف خانومه رو تایید کرد که اه! راست میگن ایشون منم دیده ام و میشه و علتش هم به خاطر اینه که روغن سیاه چون سنگینه و وزن مولکولیش بالاست،باعث میشه چرکا رو بکشه بیرون و این قضایا ! حالا ما موندیم بخندیم یا گریه کنیم!
بعد تازه اینم بگم! چندسال پیش ( مثلا 4 سال ) من تو فوتبال افتادم رو دستم و مچ دستم پیچ خورد. مامانم منو ورداشت برد پیش یکی از اقوام دورش، قاسم( همه همینطوری صداش میکنن ) که از قدیم تو کار شکسته بندی و ایناست. به همین سوی چراغ، دستاش جادو کرد اصن! :O یه نیم ساعتی ماساژ و اینا داد،بعد هم یه چیزی داد بستم دور دستم،به دو روز نکشید مچ دستم از روز دومش هم بهتر شد! :O هزینه شم یه جعبه شیرینی بود که واسش بردیم! دی:
میخوام بگم ینی جمیعا ملت جالبی هستیم. خدا حفظمون کنه! دی:



.



پ . ن : رفتم تو 22 سالگی. 21 سالگی؟ .خوب بود. 7 از 10

و به همین زودی نوروز 93 !

در باب کوزه گر و کوزه شکسته...

در باب مدرک پزشکی اقدس خانوم،همسایه زری اینا

یه ,هم ,حالا ,o ,رو ,اینا ,ها و ,کرده بود ,رفته بود ,و اینا ,شده بود

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

lettrouveter urcilcieprud آینده روشن کدآنلاین یاس سفید Metal Coat Hangers,Wood Clothes Rack,Plastic Clothes Hangers riahallara شعر، قصه، کاردستی و سرگرمی با خاله آسیه داراب شعر برندینگ| استراتژی برند، شخصیت برند، مدیریت برند